خوشحالیای کوچولو

گاهی وقتا چیزای کوچولو خیلی خوشحالت میکنه

مثلا...

صدای ریختن چای

یه برنامه ای بود اسمش دقیق یادم نیس فک کنم صبح بخیر ایران بود اول تیتراژش صدای چای ریختن میومد

خیلی قشنگه هاااااا

یا مثلا

امروز  یهویی ببینی نمره عربیت شده نوزده و هفتاد و پنج

اووووو مای گاااااد

باورم نمیشه اصلا

یا مثلا خاهر خلت کلشو بکوبه به میزو هیچکارش نشه

از شدت کوبیده شدن سرش شیشه میز ترک برداشتاااااا

ولی ماشالا ماشالا خاهرم رویین تنه حتی اشکشم در نیومد

یا مثلا

شنیدن آهنگای بابک جهانبخش

حالا غمگین و خوشحال نمیفرقه کلا صداش قشنگه:))))

یا مثلا دیدن چشمای آدمای دور و برت

هر کسی یه طرح و یه رنگ

یا مثلا دیدن آلبومای قدیمی

دیدن جوونیای مامان بابات

بچگیای خودت

دیدن آدمایی که الان پیر شدن

یا.... هه وللش مهم نیس

خب داشتم میگفتم

یا مثلا دیدن عکس دسته جمعیمون تو سالن تربیت روز جشن فارغ التحصیلی و یاد کردن از بچه هایی که نیستن

یا دیدن کمد خاطره انگیزم

یه طبقه از کمد من مربوط میشه به وسایل خاطره انگیز یا همون نوستالژیه خودمون

توش یه دست از این قوری فنجونای کوچولوی چینی داره

توش قلم نی هام هس

یه عروسک کوچولوییه که از بچگی دارمش یه گربه اس اسمشم خرماییه

یه یادگاری از خاله کوچیکم که اونم وقتی دبیرستانی بوده از دوستش کادو گرفته ( هدیه کاملا علمیه مرکز ثقلو نشون میده)

دو تا مجسمه از خاله بزرگم که اونام یادگاریه

یه خرگوش خیلی کوچولوی فانتزی که وقتی داشتم میخریدم دو تا خریدم یکیش دست خودمه یکیشم دست خاهر گرام که فاتحه شو خوند

اون بندای پشت مانتو مون که توسط یه بنده خدایی کنده شد

اون جشنی که گرفتم بعد نتایج یه چن تا از بچه ها برام یه ساعت آوردن با یه پاکت نامه اونم خیلی قشنگه 

خب اینم از کمد خاطره انگیزم

دیدن برگای خشک شده امم حالمو خوب میکنه

و از اون مهم تر دوره کردن دو تا کتابی که هزاران دور دوره شون

کردم هشت کتاب سهراب و بیماری های چشمی

چقد واقعا بهم مرتبطن

ولی جفتشو دوس میدارم بسی زیاد

خب بروم ریاضی حل کنم دیگه فردا امتحان دارم=_=

 

در کل خیلی چیزا وجود داره برا خوشحال کردن دلت:)))))))))

خوشحالیای کوچیک پایدار ترن از اون بزرگ بزرگاااا:)))))

و تنهایی ادامه دارد......