تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تبخال و دهان سوختگیها
از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی
از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
یک بار شده بر جگرم زخـــم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم
بر گونهی سرخابیات افتاد خراشی
از شوق همآغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی
+بیت اولشو خیلی دوس دارم
در کل شعر قشنگیه!
تو وب یکی از دوستان بود
ببخشید کپی کردم، اگه دیدید
و تنهایی ادامه دارد......
برچسب : نویسنده : bikaroalafa بازدید : 65