خدایا ینی تا سال دیگه هستم؟

ساخت وبلاگ
دَه روز عاشقی به همین سرعت به پایان رسید،

از فردا زنجیرها و طبل ها و عَلَم ها میرن تو انبار،

کم کم پارچه های مشکی با تَن شهر خدافظی میکنن

ایستگاه صلواتیا از تو کوچه ها جمع میشن

صدای نوحه و طبل و سِنج نمیاد،

شهر میخوابه و عزاداری های شبانه تموم میشه...
غروب روز عاشورا ازون غروباییه که به تمام اینا فکر میکنی و دلت میگیره،

با خودت میگی یعنی واقعا از فردا شب این حس و حال معنوی با کوچه ها و محله ها خدافظی میکنه و میره تا یه سال دیگه؟؟!!

آخ که این یه سال چقد بنظر آدم طولانی میشه وقتی هنوز دلت عاشقی میخواد،

دلت میخواد دوباره بویِ اسپند همه جا بپیچه،

دوباره همه یکرنگ و مهربون باشن دوباره صدای لبیک یاحسین های عزادارا به گوشِت برسه و دلت بلرزه،

دوباره چشات که گریون میشه بهت بگن حالا که دلت شکسته واسه ما هم دعا کن و تو توی دلت فریاد بزنی و بگی یا امام حسین همه ی آدمایی که به عشقت اومدن عزاداری حاجت دارن کمکشون کن و نذار کسی از اینجا دست خالی بره و مطمئن باشی که امام حسین رئوف تر از این حرفاست...
حرف یک سال دیگه شد با خودم گفتم یعنی سال بعدم هستم این روزارو ببینم،

هستم که دوباره باخدا عَهد ببندم و بگم خدایا اگه یه سال بد بودم به حٌرمت این شبا ببخش قول میدم خوب شم،

قول میدم یادم نره خوب بودنم نباید محدود به این ده روز باشه...یعنی سال بعد هستیم؟؟ ...


 پ.ن : با یه روز تاخیر

خسته بودم دیگه

خوابم برد نصفه موند

و تنهایی ادامه دارد......
ما را در سایت و تنهایی ادامه دارد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bikaroalafa بازدید : 34 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 7:20