پ.ن:گاهی وقتا دلم زندگی میخاد
دیگه از گفتن بعضی جمله ها خسته میشم
دیگه خسته شدم از اینکه بگم خسته شدم
خسته شدم از اینکه بگم ناراحتم، کم آوردم ، نمیتونم
گاهی وقتا دلم یه چیزی میخاد به اسم زندگی
گاهی وقتا دلم تنگ میشه براش
دلیل برا خستگی ناراحتی غم کم آوردن و خیلی چیزای دیگه الان تو وضعیت من موجوده
یکی دو تام نیس که...
دست رو هر کدوم میزاری چیزایی یادت میاد که دلت خون میشه
ولی وقتی میبینم این آخرین سالاییه که دارم تو مدرسه درس میخونم
وقتی میبینم چقد زود گذش و تا حالا به هر چی میخاستم رسیدم
وقتی اسم اون نخبه ای که تو تبریز بودو آزمون دستیاری بین چهارده هزار نفر رتبه اش میشه چهارده و اتفاقا زنم هس و الان داره تخصص چشم میخونه
وقتی اسم کسایی که چشم پزشکی قبول شدن امسال رو در میاوردم
وقتی میبینم فقط چن تا پله دیگه مونده
فقط چن تا
من باید تو این چن سال همه تلاشمو بکنم
باید بتونم مگه من چیم از اونا کمتره
وقتی اینا هس دلم نمیخاد ناراحتیام این کیف کردنو ازم بگیره
وقتی نشستم برا خودم حساب کردم اگه این سه سال خوب درس بخونمو به چیزی که میخام برسم بعدش باید تا سی و سه سالگی درس بخونم
عششششق کردم
وقتی این یه دلیل خوب و قشنگو دارم دیگه هیچی برام به چش نمیاد
خدایا کمکم کن که بشه
فعلا که دلم خوشه به این امید
تا ببینم چی پیش میاد
و تنهایی ادامه دارد......برچسب : نویسنده : bikaroalafa بازدید : 27